سی سالگی

دل نوشته هایی که با رقص قلم بر روی کاغذ به جا می مانندهوای بارونیهوا بارونی باشدو تو باشی و من...دیگر چه می خواهم...وقتی که دارمت...تو و آن دو تیله سبز رنگ را...آه...باز چشمانت وسط نوشته هایم سرک کشیده...تا مرا بیش از این دیوانه ات کند... "مهرنور" نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۶/۱۰/۰۵ساعت 14:57 توسط فاطمه مهرنور| | سی سالگی...

یلدا٢عزیزکم،یادت هست...؟خداحافظی پاییز دیرین را...آن هنگام که ستاره های عشقمان را درون چمدان پاییز گذاشتی...چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که یلدایم با غم گذشت...پاییز دوباره قصد رفتن دارد و من...هنوز در سوگ ستاره های عشقمان هستم...که پاییز گذشته از دستشان دادم...گمان کنم هنوز هم آن ستاره ها در چمندان پاییز است...آهای پاییز صبر کن نرو...ستاره هایم را پس بده..."مهرنور" نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۳۰ساعت 20:52 توسط فاطمه مهرنور| | سی سالگی...